شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند
نمازعـشق به پا میکـنم به نام حسین به نای سیـنه نـوا میکنم به نام حسین
تو زینـبی و همه قـاصرند از وصفت کتاب عشق تووا میکنم به نام حسین
به نـام دلـبـرت اذن دخـول مـیگـیـرم طواف کوی تورا میکنم بهنام حسین
به نام نـامی معـشوق شهرهاند عـشاق توراهمیشهصدا میکنم به نام حسین
من ازتویاد گرفـتم چـنین عـبادت را میان سجـده دعـامیکـنم به نام حسین
قسم به سجدۀ تواعـتقـاد من این است نـمازسوی خـدا میکـنم بهنام حـسین
توآمدی که بگـویی بـرای قـرب خـدا وجود خویش فـدامیکنم به نام حسین دمشق وکرببلا هردوتربت عشق است شبولادت نور،وقت صحبتعشقاست
خــداعـنـان دل مـا بـه دسـت تـوداده اسـیــر و رام تــو امـا زغــیــر آزاده
اگـر پـیـالـۀ مـا بـوی چـشـم تو گـیـرد شـود بـرایهـمـیـشـه لـبـالـب ازبـاده
نـوای زینابـی را به هـرکسی ندهـند که ایـن مـدال فـقـط گـردن تـوافـتـاده
چنان سگی به در خـانـهات ببـنـد مرا که نام صاحبکـلب است نقـش قـلاده
اگرکه بـاز شود دیـدهها ز نـور اشک اگـرقــدم بـگــذاریـم بـیـن ایـن جــاده
به چشم خویش ببینیم پای پرچمعشق هـنوزبا کـمـری راست زینب اسـتاده
خدا شهـود شود بیحجاب دردل شب نـشـسـتـه دخـتـر زهـرا میـان سـجـاده
به بینـظـیـری تواعـتـراف بایـد کرد
شبیه کعـبه بهدورت طـواف بایدکرد
زمـان بـوسـه رسیـده کـمی مـداراکن رسـیـدهای بـغـل یـار،دیـدهات وا کـن
دراین نگاه برای هـمیشه ایخواهـر تـمـام حُـسـن خـداونـد را تـمـاشـا کـن
به فکر عبد گنهکار باش ویک لحظه به احترام حسین دست خویش بالاکن
به پشت معجرخود با کمی دعا کردن تمام شهر پُر ازمـور مثـل زهـرا کن
هـمه به یاد خـدیـجـه رخ توبـوسیـدند جـلال بانـوی مـکـه دوبـارهاحیـاکـن
ببـین چگـونه پدر مست دیـدن توشده نظـربه چـهـرۀ پر افـتـخـارمـولا کن
سـلام دخـتـرحـیـدر،شریکـةالاربـاب
بـزرگ زاده بیا وگـدای خود دریـاب
کسیکه دست توسل براین سرا بزند قــدم بـه وادی مـمـنـوعـۀ خــدا بـزنـد
حـرام بـاد به هرعاشـقی که بـیاذنت قـدم بـرای زیـارت بـه کــربـلا بـزنـد
شنـاخـتـیکه من ازدستهـایـتـان دارم بعـیـد باشد اگـر دست رد به مـا بـزند همین کرامتتان شد سبب هر شب وروز که حـلـقـه دورنگـیـن کـرم گـدابـزند
تو قرصنان خودت رابه سائلی دادی که حق به خـانۀتان مُهر هلاتی بزند
تهجّد سحرت بسکه غرقذاتخداست حـسیـن تکـیـۀ آخـر براین دعـا بـزند ازآن دمیکه شده احـترامـتان واجـب به دستهای شمابوسه مصطفی بزند
زمحضر همه سادات عذرمیخواهم اگرکه گـفـتـهام آتـش به قـلبها بـزنـد
خـدا نیاورد آن روز را که درشهری کـسی به بـیادبـی نامـتان صـدا بـزند به غیر حضرت زهرا کسی نـمیداند
که دست بر گـره مـعـجـر شـما بـزنـد